Recent Posts

پنجشنبه، شهریور ۰۸، ۱۳۸۶

مار



گفتیم توفیق جان یک طرحی ، کاریکاتوری چیزی بکش که قراره بریم میدان شهر و از بلندگوهای میدان که شهرداری شهر در اختیارمان گذاشته اعتراض‌مان را علیه سرکوب و موج اعدام‌ها و شلاق‌های خیابانی ، که این روزها در ایران شدت یافته را با صدای رسا به گوش شهروندان و رسانه‌های گروهی ایتالیایی برسانیم

بعد از خریدن پارچه و رنگ ، طرحی از یک مار که بر تیرک دار پیچ و تاب خورده را کشید و این مار را به طناب داری تشبیه کرد که سر آن احمدی نژاد این جانور وحشی ترسیم شده بود و گردن قربانی خود را از حلقه طناب خود آویزان کرده بود که عکس این طرح را در اینجا قرار دادم

همه این مارهایی که امروز بر مسند قدرت هستند در آستین خمینی جلاد پرورش اندام کردن و مردم ما مدت‌هاست که از دست این خزندگان در امان نیستند و مدت‌هاست که نیش این ماران جان می‌گیرد
قبل از اینکه مار سیاه آخوندی دم خود را بر گردن ما بیاندازد قبل از اینکه بلیعده شویم قبل از اینکه خوراک این خزندگان شویم باید ضربه مهلکی به این مار سیاه بزنیم به امید کسی نباید نشست کسی دستمان را نمی‌گیرد راهی نیست جز از پا در آوردن این مار زهر آگین

اگرچه اربابان نوین جهان می‌خواهد نیش زهر‌آگین این مار را بکشد ولی به بهای تصرف سیاسی است و تازه اروپاه این مار سیاه آخوندی را البته خوش خط و خال می‌بیند و می‌گوید این مارها کاملاً اهلی هستند و می‌شود بساط مارگیری راه اندخت و از این را پول در آورد و کاسه تکدی را پر کرد ولی اروپا نمی‌داند مار، هر مارگیری را دیر یا زود می‌زند

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

دوشنبه، شهریور ۰۵، ۱۳۸۶

شاه گو ش می‌کند

« شاه گوش می‌کند» عنوان مجموعه‌ داستان‌های کوتاه ایتالو کالوینو ، یکی از نویسندگان صاحب سبک و صاحب نام ادبیات معاصر ایتالیا است . دیدگاه او به مقوله انسان همانند نیچه است زبان طنز و فانتزی و سیاست در اغلب آثار او دیده می‌شود
یکی از حکایت‌های کوتاه او را ترجمه کردم و در وبلاگم قرار می‌دهم


شاه گو ش می‌کند
عصای مرصع را در دست راست باید نگه داشت ، راست و درست ، اگه پائین بزاری به درد سر می‌افتی تازه جایی هم که برایش در نظر نداری ، کنار تخت پادشاه نه میزی است نه سه پایه‌ایی نه تاقچه‌ایی که بشه لیوانی یا جا سیگاری ، یا چه میدونم تلفنی روی اون قرار بدی . تخت پادشاهی یه جای ایزوله است بالای یه بلندی ِ تنگ و شیب دار قرار گرفته هر چی را که بیاندازی قل میخوره و پائین میره و ناپدید میشه. چه مکافاتی داره اگه عصای مرصع از دستت پائین بیافته باید بلند بشی از تخت شاهی پائین بیای تا اونو ورداری . بجز پادشاه هیچکی حق دست زدن به اونو نداره . اصلاً خوب نیست شاه خودشو دراز کنه رو زمین بعد دستش را دراز کنه زیر اسباب و اساسیه وعصای ِ سلطنتی را برداره . تازه اگه خم بشی تاج پادشاهی براحتی میتونه از سرت پائین بیافته

دستت را هم میتونی روی دسته تخت شاهی تکیه بدی تا دستت خسته نشه البته همون دست راستت را میگم که عصای مرصع را نگه داشته .در حالی که دست چپت میتونه آزاد باشه ، اگه بخوای میتونی خودت را بخارونی ، امکان داره شنل سلطنتی ِ گران‌بهایت از گلو گرفته تا پشتت و تمام بدنت را خارش بده . همین طور بالش مخملی ِ زیر اندازت وقتی گرم میکنه باعث میشه در نشیمن‌گاه و ران‌هایت خارش احساس کنی !! یه وقت به سرت نزنه انگشتت را ببری سمت جاهایی که میخاره و یا سگگ زرین ِ کمربندت را باز کنی یا گردن‌بند و مدال‌ها و نشان‌ها و سردوش‌های آویزانت را جا بجا کنی . تو پادشاه هستی نباید کسی چیز خنده‌داری از تو ببیند فقط همین را کم داریم

کله‌ات را باید بی حرکت نگه داری . یادت باشه تاج شاهی بالای سرت تعادل درست حسابی نداره . نمیتونی عین کلاه تو روزهایی که باد میاد تا بیخ گوش‌ات بکشی . بدنه تاج شاهی گنبدی و بزرگ‌تر از پایه آن است و به این معنا ست که تعادل پایدار ندارد . اگه چرتت بگیره و چانه‌ات را روی سینه‌ات بزاری تاج پائین می‌افتد غلت میخوره و تیکه تیکه میشه . چونکه شکننده است مخصوصاً قسمت‌های زرین بافت ظریف که نگین‌ها را در خود جا می‌دهد

هر وقت حس کردی که داره از سرت سر می‌خوره باید حواست باشه با یک حرکت کوچک سر باید درستش کنی ، امٌا باید خیلی هم مواظب باشی زیاد محٌکم سرت را نکشی که اونوقت به بارگاه و دیوار آویزهای تالار میخوره . و بالاخره باید سر جای سلطنتی‌ات قرار بگیری جایی که لایق و شایسته شخصیت تو باشد . از طرف دیگه اصلاً چه نیازی داری که خودت را به تقلا بیاندازی ؟ تو پادشاه هستی هرچه که بخوایی مال تو میشه کافیه انگشتت را بلند کنی تا برایت آب وغذا بیاورند ، آدامس ، خلال دندون ، یا هر مارک سیگار، همه چیز را به روی میز نقره‌ایی برایت مهیا می‌کنند . تخت شاهی هم خیلی راحت و نرم و گرم است هر وقت خوابت می‌گیره کافیه چشم‌هاتو رو هم بزاری و پشتت را تکیه بدی به پشتی تخت ولی حالت و ظاهر همیشگی را باید حفظ کنی حالا چه خواب باشی یا بیدار فرقی نداره کسی متوجه نمی‌شه .

و خلاصه این که همه جیز تدارک و تهیه شده برای این که تکان نخوری اگر حرکتی بکنی تکانی بخوری چیزی که عایدت نمیشه هیچی همه چیز را هم از دست میدی . اگه بلند بشی ، اگه جند قدمی دور بشی ، اگه واسه یه لحظه هم که شده چشم از تخت شاهی برداری کی میتونه جایت را برایت تضمین کنه ، اصلاً وقتی برگردی آیا کس دیگری را سر جایت پیدا نمی‌کنی ؟ شاید هم جانشینی پیدا بشه عین خودت باشه ! و وانمود کنه که شاه نیست و تو شاهی !!
علائم پادشاهی نشستن بروی تخت شاهی و داشتن تاج بر سر ، و عصای مرصع در دست است

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

چهارشنبه، مرداد ۳۱، ۱۳۸۶

تجارت پر سود

در خبرها آمده بود که کمپانی چند ملیتی « متل» که تولید کننده بزرگ اسباب بازی‌های کودکان است و عروسک باربی آن زبان زد عام وخاص است حدود 18 میلیون اسباب بازی را که با مواد مضر و خطرناک رنگ شده بودند از بازار فروش جمع آوری کرده است این اسباب بازی‌ها در کشور چین ساخته شده بودند و ماده سمی سرب در این اسباب‌بازی‌ها مشاهده شده بود که سلامت کودکان را بشدت تهدید می‌کرد .

تولیدات و صادرات و توسعه بازار تجارت چین را در جهان می‌بینیم ولی در چین نظارت جدٌی که بتواند امور امنیت مصرف کنندگان را رعایت و تضمین کند وجود ندارد وبازرسی‌ها بشکل سطحی و فرمالیته انجام می‌گیرد و ضوابط تولیدات با استاندارهای غربی فاصله زیادی دارد .

خود کمپانی« متل» این اسباب بازی‌های مضر برای سلامت کودکان را از بازار جمع آوری کرد. و هیچ نهاد دولتی این کمپانی را وادار به جمع آوری نکرد . یقیناً هراس از عواقب وخیم و ترس از شکایات و دادگاه‌های احتمالی این کمپانی را سر عقل آورد .

چند روز پیش هم از قفسه‌های سوپرمارکت‌ها در ایتالیا خمیردندان کلگیت را که در چین تولید شده بود و حاوی مواد سمی و مضر بود کشف و ضبط کردند حالا ببینید حماقت قانون گذاران در این کشور تا چه حدی است طبق اساس‌نامه( قانون کار ایتالیا ) ماده 626 که در سال 1994 به تصویب رسیده است تمام روابط و شرایط حفاظتی و ایمنی در محل کار تضمین می‌شود که مطابق با استاندارهای اروپا می‌باشد این قانون نه تنها استفاده تمام مواد مضر برای سلامت انسان را ممنوع می‌کند بلکه حساسیت‌های اضافی هم در بر دارد مثلاً طرز بلند کردن اصولی یک بار توسط کارگر را توضیح و تشریح می‌کند .

ولی همه توضیح و تشریح‌ این ماده قانون برای مصرف کننده کاغذ پاره‌ای بیش نیست چون با موافقت دولت محصولات تولید شده درکشور ثالث مثلاً چین قفسه‌های سوپرمارکت‌ها را پر کرده است ، با وجود اینکه مثلاً دولت ایتالیا به روش‌های تولیدی در کشور چین اشراف دارد ولی این تجارت پر سود نه تنها ایتالیا بلکه بیشتر دولت‌های غربی را به تسلیم واداشته است و جالب اینجاست که دولت ایتالیا از ضریب بالای امنیت در کار و از اطمینان مواد استفاده شده در صنعت تجارت در ایتالیا سخن می‌گوید البته اگر کار و اشتغالی در کار باشد و می‌گویند مصرف کننده تحت حمایت قانون قرار دارد

بدون اینکه یک پژوهشگر و اقتصاددان بازار بین‌المللی باشیم می‌توانیم براحتی درک کنیم که
1 . محصولات وارد شده از چین در بازار جهانی دست رقیبان تجاری را به خاطر قیمت فوق‌العاده پائین براحتی بسته است
2 . شرکت‌های اروپایی به دلیل ذکر شده در بالا ترجیح می‌دهند در کشورهایی که دستمزد کارگر پائین باشد سرمایه گذاری کنند
3 . مصرف کننده ضمانتی از محصولات خریداری شده خود ندارد و از طرفی بیشتر کالاهای مصرفی در قفسه‌های سوپرمارکت‌ها در کارخانه‌جات چین تولید می‌شود و بیشتر مصرف کننده‌گان از واردات بسیاری از کالاها بی اطلاع هستند
4 . تقاضای کارگران برای اشتغال در اروپا هرسال کمتر می‌شود

کشور چین به یک ابر قدرت تجاری تبدیل شده است و فقط و فقط به فکر توسعه اقتصادی است و در دروازه این عصر شکوفایی اقتصادی نه نگران محیط زیست است و نه نگران بهداشت و سلامت مصرف کننده ، و با حقوق کار و کارگر هم مدت‌هاست که بیگانه است

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

چهارشنبه، مرداد ۱۷، ۱۳۸۶

اعدام‌ها و نزاع دیپلماتیک

هفته گذشته ماسیمو دالما وزیر امور خارجه ایتالیا معاون سفیر ایران در رم « حسین مافی مقدم » را به وزارت‌خانه احظار کرد و اعتراض خود و اعتراض تعداد زیادی از نمایندگان پارلمان ایتالیا را به خاطر موج اعدام‌های خیابانی ، به شکل رسمی به گوش دولت ایران رساند و مخصوصا نگرانی نسبت به جان عدنان حسین پور، روزنامه نگار و هیوا بوتیمار، فعال مدنی، دو شهروند کرد ایرانی که به اعدام محکوم شده اند را گوشزد کرد و کلاً یک کارزار گسترده‌ای برای نجات این دو شهروند کرد ایرانی در ایتالیا به پا شد . ازحمایت فدراسیون خبرنگاران ایتالیا گرفته تا روسای کمیسیون های خارجی و صنایع پارلمان ایتالیا، سندیکای سراسری مطبوعات و صدها شخصیت فرهنگی و رسانه ای حمایت کردند
و بالاخره دیروز صدای سخن‌گوی وزارت خارجه آخوندها محمد علی حسینی بلند شد و ایتالیا را متهم کرد که دارد به امور داخلی ما دخالت می‌کند و ما در کشور قانون داریم و مجرمین را طبق فوانین خودمان مجازات می‌کنیم و کسی هم حق دخالت ندارد .

و در مورد دو هموطن کرد هم گفت که این ها نه به خاطر کرد بودن و نه بخاطر روزنامه نگار بودن محکوم شده‌اند . و تصمیم مجازات آنها به دادگاه قضایی ایران مربوط می‌شود !!
البته در پاسخ به اراجیف آخوند‌ها پرودی نخست وزیر و اوگو اینتینی معاون وزیر امور خارجه با لحنی ملایم‌تر گفتند که ایتالیا حق دارد بطور علني اختلاف نظر خود در مورد اين مسايل را ابراز کند و این دخالت در امور داخلی نیست و ايتاليا تلاش جهاني براي ممنوع كردن مجازات مرگ را هدايت مي كند .

ولی جياني وِرنِتي که از معاونان وزارت خارجه ايتاليا در امور كشورهاي آسيايي و همچنین عضو ثابت کمسیون قضایی است موضع قاطع و تند و تیز علیه رژیم گرفت و گفت رژيم ايران از مجازات مرگ سوء استفاده مي‌كند و آزادي هاي بنيادين را نقض مي نمايد. اين وظيفه و حق هر كسي است كه صدايش را عليه اين موضوع بلند كند . و رژیم ایران یک رژیم دیکتاتوری است . و داد و ستد تجاری موضع ایتالیا را در برابر رژیم نرم کرده است

حالا از این نزاع که بگذریم مسئله حقوق بشر و اعلامیه حقوق بشر یک قانون بین المللی و به لحاظ حقوقی برای تمام دولت‌ها است و وقتی که اعلامیه حقوق بشر را در مجمع عمومی سازمان ملل دولت‌ها امضاء می‌کنند و به مفاد آن تعهد می‌دهند ، نباید جنبه اجرایی داشته باشد ؟؟ وآیا نباید برای تضمین آن سازمان ملل قاطعانه برخورد کند ؟؟ و می‌بینیم کشوری مثل ایران می‌گوید به خودمان مربوط است . ایران 53 بار برای نقض حقوق بشر محکوم شده ولی هنوز جانیان قضایی حکم سنگسار و دار در ملاء عام صادر می‌کنند اگر حقوق بشر سازمان ملل با قوانین بین‌المللی و با کمک دادگاه‌های بین المللی می‌توانست حکم جلب برای جانیان این احکام ضد انسانی صادر کند آن وقت می‌دیدیم رژیم چطور عقب نشینی می‌کرد .

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

دوشنبه، مرداد ۱۵، ۱۳۸۶

سردار سبز



نگاه کن
سردار سبز در
باغ آفت خورده

با جادوی لبخندی
نگاه کن ایستاده‌ام
من می‌خندم پس هستم
دل به عشق دیگری دادم
من هرزه علف درو کردم
تا بهار در تو جوانه زند

ح مقدم ( بادبان )

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

جمعه، مرداد ۱۲، ۱۳۸۶

خاطره‌ای از تابستان 60





در تقویم خونین سرزمین مظلوم ما بعضی از روز‌ها فراموش نشدنی هستند و خاطرات آن روزها عمیقاً در حافظه ذهن ما حکاکی شده و زدوده نمی‌شود مثل روزهای سیاه قتل عام زندانیان سیاسی سالهای 60 و 67 و جوخه‌های مرگ ، که حکمان ظالم برای نابودی یک نسل به پا خواسته و معترض بر پا کرده بودند تا ارعاب و اختناق را گسترش دهند و از مردم زهر چشم بگیرند و صدای آزادی طلبان را در گلو خفه کنند .


در آن تابستان خونین 67 که رژیم حمام خون راه انداخت من در خارج از کشور بودم امٌا در تابستان 60 دارودسته‌های مرتجعین مرا هم مثل سایر جوانان این سرزمین راهی زندان‌های تحت حاکمیت خود کرده و به گوشه‌ای در بند عمومی یکی از زندان‌های رشت انداختند این زندان قبلاً باشگاه افسران نام داشت و بعد از انقلاب با گسترش دستگیری‌ها به خاطر کمبود جا این باشگاه را تبدیل به زندان کرده بودند.همان زندانی که در سال 61 جنایت پیشه‌گان حکومتی آن را به آتش کشیده و هفت تن از زندانیان هوادار مجاهدین را زنده زنده درآن سوزاندن .

اگر چه سال 60 من فعالیت سیاسی نداشتم و تا امروزهم درهیچ تشکیلات و سازمان و حزب سیاسی نبوده‌ام ولی همواره مسائل وسیر تغییر تحولات کشورم را دنبال می‌کردم و از مبارزین راه آزادی کشورم حمایت کرده و نیایش و ستایش‌ام را همیشه بدرقه راهشان می‌کنم .


با چند تن از جان باخته‌گان آن سال های اسارت خاطراتی فراموش نشدنی دارم و شاهد آخرین ساعات و آخرین روزهای زندگی چندین تن از آنان قبل از اعدام بودم شاهد حرفها و درد دل‌های ساده‌ شان و رویاها و امید به زندگی و مهربانی‌هایشان که سرشار از انسانیت بود حالا که در این گوشه دنیا به دور از میهنم مثل یک کشتی بان پیر لنگر انداخته‌ام و به امید بازگشت به میهنم پارگی ‌های بادبان دلم را می‌دوزم بد نیست یادی و یا خاطره‌ای از پس غبار زمان بیرون بکشم و چند کلمه‌ای بقول شاملو از زیباترین فرزندان آفتاب و باد بنویسم


پارسال خاطره‌ای از یکی از زندانیان سیاسی که یدالله آبهشت نام داشت و با هم در یک بند بودیم نوشتم و امروز با جستجوی گوگل در اینترنت دیدم سایت مجاهدین مقاله‌ای برای گرامی‌داشت او همراه با عکس او روی نت گذاشته و نوشته است که دختر یدالله به صفوف رزمندگان در قرارگاه اشرف پیوسته است وقتی عکس او را بعد از 26 سال دیدم بغضم ترکید . ای کاش آن خاطره‌ نوشته شده مرا دخترجوان او بخواند تا بداند پدرش یکی از اسطوره‌های مقاومت بود . اگر چه گلوله ها رویاهای آن چریک رزمنده را دریدند ولی امروز آن رویاها در قدم ‌های دختر او در حرکت است و این زایندگی و بالندگی یک جنبش مقاومت سراسر در خون است .


بسیاری از مبارزین و مجاهدین در آن سالها نه گفتن را به جان خریدن و در دشت‌های خونین بدون نام و نشان آرمیدن . یاد روزی می‌افتم که ما را برای محاکمه به دادستانی رشت بردند . دادگاه در یک اطاق 4 در 4 با یک میز و صندلی چرمی که جایگاه حاکم شهر بود قرار داشت و دور تا دور اطاق را صندلی چیده بودند و وقتی چشم بندها را باز کردیم به دقت بچه‌ها به صورت همدیگر خیره می‌شدند تا بتوانند دوستان و آشنایان سایر بندها را ببینند و بشناسند بالای میز حاکم شهربروی دیوار عکس خمینی جلاد به چشم می‌خورد و انگار چشم‌های مخوفش را بر قربانیانش دوخته ، و درقلمروی سیاه آشیانه خود بر جمجمه قربانیانش طبل می‌کوبید .


بعد از چند دقیقه انتظار پاسداری با تفنگ ژ سه همراه با کودک 10 یا 12 ساله که فرزند حاکم شهر بود وارد اطاق شدند و پاسداری که ما را به این دادگاه آورده بود از اطاق خارج شد بروی میز محاکمه پرونده‌های قطوری قرار داشت و پاسدار پرونده‌ها را نگاه می‌کرد کودک خردسال حاکم شهر در وسط اطاق قرار گرفت و با انگشت نشانه همین طور که دور خود چرخ می‌زند چند تا از ما را نشان می‌داد و می‌گفت تو، تو، تو، تو ، انالله ایی هستید و اسباب سرگرمی و تفریح پاسدار و خود فرزند حاکم شهر شده بود و لابد این نوع بازی مؤثرترین راه رشد و پرورش فکری عاطفی کودک در دستگاه رژیم آخوندی بود !!


در لا به لای پرونده‌ها چند تا از آخرین شماره های نشریه مجاهد که قبل از 30 خرداد به چاپ رسیده بود و به عنوان مدرک جرم ضمیمه پرونده‌ای بود از دور دیده می‌شد . و پاسدار آنها را ورق می‌زد پسرکی لاغر اندامی که به عنوان متهم در کنار من نشسته بود و بیش از 17 یا 18 سال نداشت به پاسدار پشت میز گفت : می‌تونم یه نگاهی به نشریه مجاهد بیاندازم ؟
کارد می‌زدی خون از پاسدار در نمی‌آمد یه نگاهی به پسرک جوان انداخت و گفت :
ببینم تو هنوز مواضع منافقین را تأثید می‌کنی ؟
آن مجاهد جوان با قاطعیت در پاسخ به سثوال پاسدار گفت در این راه این همه خون و دل دادیم چرا تأثیدشان نکنم تا پای جان هم ایستاده‌ایم
پاسدار کوتاه آمد و ساکت شد و ساعتش را نگاه کرد و منتظر دقایقی شد تا حاکم شهر را ببیند .


معمولاً رابطه زندانی و زندانبان یک رابطه قدرت است زندان‌بان زندانی را در اختیار دارد و بر او مسلط است زندگی او را در دست دارد و بر او اعمال قدرت می‌کند شکنجه می‌کند شلاق می‌زند نه تنها جسم او را مورد آزار قرار می‌دهد و سعی در خرد کردن عواطف و احساسات او می‌شود .ولی سال 60 و 67 تعداد کثیری از زندانیان صحنه را می‌چرخانند و آنروز کنار من آن زندانی مجاهد نه تنها از ارزشها و هویت سیاسی خود دفاع می‌کرد بلکه گستاخانه به حریم و حیثیت این پاسدار تفنگ بدست آن هم در قلمرو مقر حاکمیت‌شان حمله می‌کرد و آنان را به تحقیر و سخره می‌گرفت


عصر وقتی ما را به بند عمومی آوردن جریان را برای یدالله تعریف کردم چون او اکثر بچه‌ها را می‌شناخت و بعد از اینکه مشخصات ظاهری او را برایش بازگو کردم و به او گفتم این پسرک جوان خال سیاه بر گونه‌اش داشت از من پرسید لهجه شیرین اصفهانی داشت ؟ گفتم آره خندید و گفت علی مطلبی بود .یادش گرامی باد . علی را 5 مهر 60 تیرباران کردند .

در بند عمومی زندان باشگاه افسران با بسیاری از هوادران نیروهای سیاسی آشنا شدم ولی یاد و خاطره مجاهدینی چون یدالله آبهشت . فرشید نوروزی . حاجی مراد حقدوست . ابراهیم قاسم خانی . عبدالرحمن یکتا . اسماعیل واسع حقدوست . سید مرتضی جلالی . حسین ابراهیمی را هرگز نمی‌توانم فراموش کنم مدتی با آنان خندیدم و گریستم کلمات آنان سرشار از زندگی بود و تا پای جان به آرمانشان وفادارماندن و شکوه انسان بودن را در دهان دیو خون آشام فریاد زدند یادشان گرامی باد


ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed